این منم

بعضی تصویر‌ها بدجوری تو ذهن رسوخ می‌کنند،‌ جوری که هر بار چشمت را ببندی یا ذهنت از کارت پرت شود می‌آیند جلوی چشمت. انقدر می‌آیند و انقدر تکرار می‌شوند که خوب بچزانندت. برای من این تصویرها آن‌هایی هستند که وقتی اولین بار دیدمشان یا بی‌توجه ازشان گذشتم یا در آن لحظه که دیدمشان،‌ تصویر توی مردمک چشمم افتاده اما چیزی به مغزم مخابره نشده است. دیده‌ام اما نفهمیدم چه شده. یک خنگی لحظه‌ای. اما بعد از یکی این منم...ادامه مطلب

  یکی از نظریه‌‌های من در زندگی اینه که مردها دوست داشتنی هستند چون فکر می‌کنم مردها نسبت به زن‌‌ها آدم های بهتری هستند. اون‌ها کم‌تر آدم‌ها رو قضاوت می‌کنن و سعی می‌کنن تا جایی که میشه با همه‌ی آدم‌ها ارتباط برقرار کنند. اون‌ها آدم‌ها رو طبقه‌بندی نمی‌کنند و تازه وارد و قدیمی براشون موضوعیت نداره. ما زن‌ها به این چیزها فکر می‌کنیم،‌ خودمون رو با دیگران مقایسه می‌کنیم، احترام‌هایی که به دیگران می‌گذاریم براساس یه سری چیزهاییه که تو ذهنمون ساختیم. من مردها رو دوست دارم چون اصلا فکر نمی‌کنند فرد جدید جای اون‌‌ها رو در خانواده،‌ محل کا این منم...ادامه مطلب

گاهی فکر می‌‌کنم چرا آدم‌هایی هم‌عصر ما باید در شرایطی زندگی کنند هزار برابر بهتر از ما. چرا ما باید توی کشوری زندگی کنیم که پشت قانون‌ها و مقرراتش هیچ مبانی فکرشده‌ای نیست. چرا اون‌ها کرامت انسانی دارند،‌ما به هر سازمان و مرکز دولتی و غیر دولتی مراجعه می‌کنیم مثل آدم‌های مزاحمی باهامون برخورد شه که وقت اون مسئول یا حتی کارمند رو گرفتیم. چرا ما باید توی خونه‌های کوچولو،‌خیابون‌‌های پر ترافیک و هوای آلوده زندگی کنیم و اون‌ها تو ینگه‌ی دنیا تو خونه‌های بزرگ و بین درخت‌ها زندگی کنند و غروب‌ها با بچه‌هاشون برن دوچرخه‌سواری. و این‌جوری میش این منم...ادامه مطلب

من از اون دسته آدم‌هایی هستم که وقتی مذهبی‌ترند حالشون بهتره هر چند گرایش‌های غیر مذهبی هم دارم اما چون قلبم اون سمت آروم‌تره بهتره که بزنم تو گوش ذهن غیرمذهبیم که آروم بشینه سر جاشو و ول کنه این ترغیب و تشویقاشو که ببین این کارا اصلا منطقی هست یا نه. چند روزی هست که ساکتش کردم. حالم بهتره. امروزم یه پیام دادم به مرجعم که بیا و این سهم خمس ما رو مشخص کن که بریزیم. همون پارسال هم که بعد از کلی حساب کتاب سر آخر نشد و با چند تا بهونه نریختم پشیمونم. آخه با آدما که نشد معالمه کنیم با خدا معالمه کنیم بل کم این کم ما رو هزار برابر کنه.  این منم...ادامه مطلب

اول- بعد از یک سال که همدیگر را ندیدیم اما تلگرامی و اینستاگرامی (‌ امروز صبح از گوشیم پاکش کردم) از اوضاع و احوال هم خبر داشتیم،‌ همدیگر را دیدیدم. خانم دوست ع است. رفتیم رستورانی حوالی سیمون بولیوار که آلاچیق داشت تا پسر دو ساله‌ی آن‌ها راحت باشد. اول ما رسیدیدم به فاصله‌ی کمی آن‌ها هم آمدند. از همان اول تا سه ساعت و نیم بعد که از هم خداحافظی کردیم بیش‌تر حرف‌هایمان درباره‌ی جاری‌اش بود که من می‌شناختمش و یک بار هم رفته بودیم خانه‌شان. همراهی‌اش می‌کردم و تایید می‌کردم که در آن موقعیت فلان باید ناراحت می‌شد واقعا لام کار بدی کرده که فلان چیز این منم...ادامه مطلب